خون می چکد حسن زِ لب تو، سخن مگو گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو من مثل تو که صبر ندارم، عزیزِ من از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو اصلاً بیا به فکر خودت باش و این کفن اصلاً بیا و روضه از این بی کفن مگو دیدم تن کبود تو، آتش گرفته ام حالا تو از منی…
بیشتر »