جنسِ بُنجُل که گفتهاند منم
🩸جنسِ بُنجُل که گفتهاند منم
خوبها را ز بد سوا کردند
تا به خود آمدیم، فرصت رفت
ما رسیدیم، سفره تا کردند
🩸به مرامت قسم که بیجا نیست
انتظاری که از شما دارم
جنسِ بد بیخِ ریشِ صاحبهاست
به همه گفتهام تو را دارم
🩸کم مگر گریه کرده بودم که
سهمم امسال بیقراری شد
مانده از کربلا و رانده ز طوس
اشکهایم دوباره جاری شد
🩸هرکسی از عزیز جا مانده
وضعِ زارش همیشه غمگین است
حرفِ معصومه است، باور کن
روضههایِ فراق سنگین است
🩸چقدر خواهری برایت کرد
آخرش تو غریب جان دادی
جایِ دامانِ خواهرت بر خاک
سَرِ خود را تکان تکان دادی
🩸بر سَرِ خود عبا کشیدهای و
بینِ آن حُجره دست و پا زدهای
جایِ شکرش هنوز هم باقیست
مادرت را اگر صدا زدهای
🩸من خبر دارم از شهیدی که
نتوانست دست و پا بزند
آخرش هم نشد که مادر را
محضِ یکبار هم صدا بزند
🩸به دو علت نشد، یکی اینکه
طفلِ ششماهه را زبانی نیست
دومین علتش هم این بوده
در گلویِ بُریده جانی نیست
🩸همهیِ آرزویِ مادرها
روزِ دامادیِ پسر این است
پسرش را بغل کُنَد مادر
بس که این اتفاق شیرین است
🩸حیف، سهمِ رباب از اصغر
نیمیاش پشتِ خیمهها افتاد
نیمی از سهمِ دیگرش صدبار
بیتعادل به زیرِ پا افتاد