تو آن ابری که سمتِ آسمان بیوقفه میباری
تو آن ابری که سمتِ آسمان بیوقفه میباری
ولی در خشکسالِ این کویرستان گرفتاری
سرِ تابیدنت شمعِ وجودت آب شد هر شب
زمانی که همه خوابند، جای ماه بیداری
به خاکِ سجدهات جاریست، سیلِ دانههای اشک
به باغِ تربتِ اعلای خود تسبیح میکاری
تو آن یاسِ پُر از زخمی، که در پیراهنی گلدار
گلابِ سرخ، از گلبرگهایت میشود جاری
شکایت میکند از بانی #الجار_ثم_الدار
به جرمِ گریه و زاری، عجب همسایهای داری
چه میخواهند از جانت قماشِ کاتبان وحی؟
به این کوثرکُشان انگار، جانت را بدهکاری
تو را کشتند، اما دردهایت همچنان زندهست
تو را کشتند اما نه؛ هنوز انگار بیماری
هزاروچارصدسال است، زخمت همچنان تازهست
هنوز انگار بین آتشی؛ نزدیکِ مسماری
هزاروچارصدسال است، نامت شیعه میسازد
تو آن نوری که در آیینهها در حال تکراری
تو را کشتند اما نه؛ حکایت همچنان باقیست
تو آغاز لهوفی مطلع خونینِ اشعاری
جای تمام شهر خودم گریه می کنم
از بس که خالیست در این خانه جای تو
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد تمان شهیدان
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم