باز هم
بازهم ازعمل خویش به دل غم دارم
خسته از این همه آلودگی و تکرارم
دل من تنگ برای همه شد الا تو
وای از تیرگی این دل بی مقدارم
معصیت کرده مرا دور ز تو، میدانم
پر شده نامه ی من از گنه بسیارم
نامه ام اشک تورا باز درآورده، ببخش
وای بر من که همیشه سر تو سربارم
مهربانتر زخودت درهمه ی عالم نیست
با همه تیرگی ام سوی شما رو آرم
یک نظرکن که من ازدست خودم خسته شدم
بی نگاه تو اثر نیست بر استغفارم
من اسیر غم دنیا شده ام کاری کن
تا رها گردم از این زندگی غمـبارم
هرکه دورازسرکوی تو شده خوار شده
نده غیرازخودت آقا به کسی افسارم
باهمه پستی من دست مرا میگیری
ای فدای تو و بخشیدن تو دلدارم
سِمَتِ نوکریت را به دو عالم ندهم
فخرم این است که من نوکراین دربارم
#نـوكــر_نـوشـت:
#مـهـدی_جـان
گرچه این شهر شلوغ است، ولی باورکن
آنچنان جای تو خالیست، صدا می پیچد
صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
روزتون معطر به نام آب عبدالله