نمی خواهم بگویم آنچه بین کوچه ها دیدم
مکن اصرار ای زینب بدانی آنچه را دیدم
به بند غم گرفتار و اسیرم تا دم مرگم
که بند ریسمان بر گردن شیر خدا دیدم
خدا داند که آن سیلی شروع دردهایم شد
به یک لحظه در آن کوچه دوصد کرب و بلا دیدم
از آن خنجر که بر پایم نشست هرگز نمی نالم
که من مسمار را در سینه ی خیرالنساء دیدم
شرار طعنه و زخم زبان از زهر بدتر بود
چه گویم من چه از دوستان بی وفا دیدم
در این غربت شبیه جد خود خیر البشر هستم
که از ملعونه ای همسرنما جور و جفا دیدم
بی حرم شد که بدانند همه مادری است
ورنه در زاویه ی عرش مقام حسن است
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، #دوشنبتون_امام_حسنی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم